نويسنده: مارتين گريفيتس
مترجم: عليرضا طيب



 
رابرت كيئن در 1965 رساله ي دكتراي خود را در مورد وجوه سياسي مجمع عمومي سازمان ملل متحد به پايان برد. وي سعي در پاسخ گويي به اين پرسش داشت كه آيا نهادها در تبيين رفتار دولت ها اهميتي دارند يا اين كه رفتار آن ها را مي توان تنها از توزيع قدرت نتيجه گرفت؟ پس از گذشت سي سال كيئن همچنان سرگرم بررسي اين مسئله است و نحوه ي تلاش او براي پاسخ گويي به آن، نام او را در مقام رهبر آن چه ديويد لانگ «مكتب هاروارد» در نظريه ي ليبرالي روابط بين الملل مي خواند بر سر زبان ها انداخته است (Long 1995). انديشه هاي كيئن چه درباره ي شرايطي كه دولت ها در بستر آن به همكاري با يكديگر مي پردازند و چه درباره ي نقش نهادها در تسهيل همكاري، از تلاش براي به چالش كشيدن توان تبيين بُن نگره ي واقع گرايي به همسازي ظريف تري با بينش هاي واقع گرايي ساختاري تغيير يافته است. پيشرفت يا پسرفت بودن اين تغيير در بررسي سازمان هاي بين المللي همچنان موضوع بحث داغي است ولي ترديدي در اهميت محوري آثار كيئن در مطرح شدن آن وجود ندارد.
كيئن در 1941 چشم به جهان گشود و در ايلينويز باليد. تنها 16 سال داشت كه در كالج شيمر از مؤسسات وابسته به كالج دانشگاه شيكاگو ثبت نام كرد. پس از اخذ مدرك كارشناسي ارشد در سال 1961 تحصيلات خود را در مقطع دكترا در دانشگاه هاروارد پي گرفت. در 1965 در کالج سوارت مور به تدريس مشغول شد. در 1969پس از پيوستن به هيئت سردبيري نشريه ي اينترنشنال اورگانيزيشن [سازمان بين المللي] كه از همان زمان به صورت يكي از نشريات سرشناس اين حوزه درآمده است كيئن همكاري پژوهشي قابل توجه خودش را با جوزف نامي آغاز كرد. در 1973 براي تدريس در دانشگاه استانفورد به كاليفرنيا رفت. در 1985 به هاروارد بازگشت و به مدت يك دهه در همان جا ماند. در 1996 در سمت استاد كرسي جيمز دوك در رشته روابط بين الملل كار خود را در دانشگاه دوك آغاز كرد (براي آگاهي از جزئيات بيشتري از زندگي كيئن، نك.keohane 1989a).
مباحثه ي مستمر كيئن با واقع گرايي از اواخر دهه ي 1960 و اوايل دهه ي 1970 يعني هنگامي آغاز شد كه به اتفاق جوزف ناي شروع به زير سؤال بردن برخي از مفروضاتي كردند كه به ادعاي خودشان مفروضات محوري واقع گرايي درباره ي روابط بين الملل بود. آنان در 1972 كتاب روابط فرامرزي و سياست جهان را تدوين كردند. اين كتاب حاوي نوشته هاي شماري از دانشمنداني بود كه اعتقاد داشتند «مناسبات فرامرزي» ميان بازيگران غيردولتي مانند شركت هاي چند مليتي ايجاب مي كند كه تمركز مفرط دانشمندان علوم سياسي روي مناسبات ميان دولت ها اصلاح شود. كتاب ياد شده در بستر پايان يافتن جنگ ويتنام و افزايش اهميت موضوعات اقتصادي در امور بين المللي تدوين شد. به ويژه پيدايش اوپك (ـــ سازمان كشورهاي صادر كننده نفت)، سربرآوردن تنش هايي ميان ژاپن و ايالات متحده بر سر عدم تراز تجاري خودشان، و تصميم يك جانبه ي نيكسون براي كنار كشيدن از توافقات برتون وودز در خصوص ثبات پولي نشان از وقوع دگرگوني هاي عميقي در سياست جهان داشت. آثار كيئن و ناي طي چند سال بعد، از توصيف چند وجهي جهاني كه ادعا مي شد «به هم وابسته» شده است به بحث نظري درباره ي پيامدهاي وابستگي متقابل پيچيده براي رهبري سياسي و حفظ دگرگوني رژيم ها تكامل يافت.
حاصل اين تكامل، انتشار كتاب قدرت و وابستگي متقابل" سياست جهان در شرايط گذار (1977) بود. عنوان فرعي اين كتاب حائز اهميت است. اين كتاب چالش مستقيمي با مفروضاتي است كه نويسندگانش آن ها را مفروضات محوري واقع گرايي مي پنداشتند و نخستين كتاب در مجموعه نوشته هاي اين دوره است كه فرضيه هاي ناظر بر وابستگي متقابل را به شكلي اسلوب مند مطرح مي سازد و با حجم قابل ملاحظه اي از داده هاي تجربي محك مي زند. استدلال اساسي كتاب اين است كه در جهان وابستگي متقابل، «بُن نگره» واقع گرايي كمك محدودي به شناخت پويش هاي رژيم هاي بين المللي يعني همان قوانين بازي حاكم بر تصميم گيري و اقدام درباره ي مسائل خاصي چون پول يا بين كشورهاي مشخصي چون ايالات متحده و كانادا و روابط بين الملل مي كند.
كيئن و ناي كتاب خودشان را با بناكردن دو مدل نظري به نام هاي واقع گرايي و وابستگي متقابل پيچيده آغاز مي كنند. مدل نخست، روابط بين الملل را چونان كشمكشي بر سر قدرت تصوير مي كند. اين مدل بر سه فرض اساسي پايه مي گيرد: دولت ها و واحدهايي منسجم و مهم ترين بازيگران سياسي هستند؛ زور ابزار قابل استفاده و مؤثري براي سياست هاست؛ و در سياست جهان سلسله مراتبي از موضوعات وجود دارد كه در صدر آن ها مسائل امنيت نظامي جاي دارد. برعكس، در شرايط وابستگي متقابل پيچيده بازيگراني غيردولتي نيز مشاركت دارند؛ هيچ گونه سلسله مراتب روشني از مسائل وجود ندارد؛ و زور بي اثر است. در اين شرايط، نتايج را توزيع مناسب و «آسيب پذيري ها» در موضوعات خاص رقم خواهد زد، ربطي با توزيع قدرت نظامي نخواهند داشت و مناسبات فرامرزي عاملي تعييم کننده در روند تصميم گيري از جمله ائتلاف هاي ديوان سالارانه بين المللي و نهادهاي غيردولتي است.
كيئن و ناي پس از بنا كردن اين دو مدل متباين، به تشريح و تحليل رويدادهاي مهمي مي پردازند كه در فاصله ي سال هاي 1920 و 1975 در امور دريايي و پولي رخ داده است و نتايج اختلاف متعددي را كه بين ايالات متحده و كانادا، و ايالات متحده و استراليا بروز كرده است به شكل بسيار مشروحي به بررسي مي گذارند. اين دو نشان مي دهند كه برخي موضوعات و اختلافات با مفروضات مدل وابستگي متقابل پيچيده همخواني بيش تري دارند تا با واقع گرايي و بدين وسيله لزوم تكيه روي «حساسيت ها» و «آسيب پذيري ها» خاص بازيگران در زمينه هاي مشخص را برجسته مي سازند. از اين گذشته به گفته ي آنان در شرايط وابستگي متقابل پيچيده كه خودشان انتظار دارند در آينده تقويت شود تنظيم و پيگيري سياست هاي خردمندانه خارجي براي دولت هاي مردم سالار دشوار است. اين گفته به ويژه هنگامي صحت بيش تري دارد كه تعيين سلسله مراتب روشني از ارزش ها به واسطه ي نبود بُعد امنيتي دشوار مي شود. افزايش شمار بازيگران و ائتلاف هاي غيردولتي در روند تصميم گيري اين روند را پيچيده تر مي سازد و كيئن و ناي معتقدند اين گونه مشكلات در دولت هاي بزرگ تر نظام بين الملل شدت و حدت بيش تري دارد.
در جريان آن چه به «سومين» مباحثه ي بزرگ در بررسي انگليسي-امريكايي روابط بين الملل معروف است غالباً از اين كتاب ياد مي شد. نخستين مباحثه در دهه ي 1930 ميان واقع گراين و آرمان گرايان درگرفت و مباحثه ي دوم در دهه هاي 1950 و 1960 ميان سنت گرايان و هواداران علم رفتاري جريان داشت. كيئن و ناي هم نظرات خودشان را به اين مباحثه «ميان بُن نگره ها» اضافه كردند. كتاب هايي درسي نوشته و واحدهايي درسي تدريس شد كه روابط بين الملل را تقسيم شده بين واقع گرايي، وابستگي متقابل پيچيده و ماركسيسم ريشه نگر تصوير مي كردند. به نظر مي رسيد هر يك از اين بُن نگره ها فهرست موضوعات، بازيگران اصلي و مدل هاي نظري خاص خود را دارد. ولي كيئن در فاصله ميان سال 1977 و انتشار كتاب پس از چيرگي در 1984، از تلاش براي تصوير كردن «وابستگي متقابل» به عنوان مدل رقيب واقع گرايي دست كشيد. به نظر من اين امر سه دليل اساسي دارد.
نخست، همان گونه كه برخي از نويسندگان خاطر نشان ساخته اند تصوير ارائه شده از واقع گرايي در كتاب سال 1977 كيئن و ناي ساده انگارانه بود. اين دو مترسكي از واقع گرايي ارائه كرده بودند. براي نمونه، هيچ يك از واقع گرايان هرگز ادعا نكرده است كه زور تحت هر شرايطي و بي هيچ قيد و شرطي ابزار قابل استفاده و مؤثري براي سياست هاست. همان گونه كه استنلي ميچالاك در نقد و بررسي مبسوط خود درباره ي اين كتاب گوشزد مي كند:
تصويري كه كيئن و ناتي از واقع گرايي ارائه مي كنند بر بررسي دقيق نوشته هاي واقع گرايان پايه نمي گيرد. ادعا پشت ادعا درباره ي واقع گرايي مطرح مي گردد بي آن كه حتي در پانوشت صفحات به منبعي اشاره شود، نقل قول مستقيم كه هيچ. در مواردي هم كه كيئن و ناي از واقع گرايان نقل قول مي كنند غالباً نقل قول ها ربطي به بحث ندارد و تا حد زيادي با اصول نسبت داده شده به واقع گرايي بي ارتباط، يا اعتبارشان مشكوك است (Michalak 1979:145).
دوم، واقع گرايان هم به نوبه ي خود حمله ي كيئن و ناي را بي پاسخ نگذاشتند. بدون اين كه بخواهيم استدلال هاي اصلي كِنِت والتس و استيون كراسنر را (كه در جاي ديگري از همين دانشنامه آمده است) تكرار كنيم بايد بگوييم ادعاي بي ارتباط بودن توزيع قدرت سياسي و نظامي با شرايط وابستگي متقابل پييچيده ادعاي نادرستي است. براي نمونه، كراسنر در بررسي خود پيرامون سياست ايالات متحده در زمينه ي مواد خام نشان مي دهد كه اين دولت قادر بوده است برخلاف تقاضاهاي گروه هاي نفوذ داخلي «منافع ملي» منسجمي را پس گيرد. همچنين او وجود پيوندي ميان قدرت چيرگي محور و شدت وابستگي متقابل پيچيده در تجارت بين الملل را ثابت مي كند کِنِت والتس هم در بيان قدرتمندي كه درباره ي اهميت توازن قدرت دارد نشان مي دهد كه وابستگي متقابل نه تنها قدرت را منسوخ نساخته بلكه در واقع بستگي به توانايي و تمايل ايالات متحده براي تأمين شرايطي داشته است كه ساير دولت ها تحت آن شرايط توانسته اند رقابت بر سر دستاوردهاي نسبي را كنار گذارند. براي بيشينه ساختن دستاوردهاي مطلق حاصل از همكاري در زمينه ي تجارت و ديگر زمينه ها با يكديگر همكاري كنند (ـــ دستاوردهاي نسبي/مطلق).
سرانجام اين كه دومين جنگ سرد در اواخر دهه ي 1970 و اوايل دهه ي 1980، انتظار كيئن و ناي را در اين باره كه «وابستگي متقابل پيچيده» گسترش يابد و واقع گرايي را هرچه سريع تر منسوخ سازد بر باد داد. در اوايل دهه ي 1980 كيئن اعتراف كرد كه مدل وابستگي متقابل پيچيده اش جايگزين روشني براي واقع گرايي نيست. او بسياري از استدلال هاي نو واقع گرايان در خصوص مرتبط بودن پيدايش «رژيم ها» در حوزه هاي تجارت، ماليه و بازار نفت با وجود چيرگي امريكا را پذيرفت. همچنين تصديق كرد كه قدرت وابستگي متقابل از يكديگر مستقل نيستند. در واقع مي توان گفت كه «وابستگي متقابل نامتقارن»(يعني وابستگي) چيزي جز نوعي رابطه قدرت نيست.
كيئن در 1984 كتاب پس از چيرگي: همكاري و ناسازي در اقتصاد سياسي جهان را منشتر ساخت. اين كتاب نمايان گر اوج تلاش كيئن براي تلفيق واقع گرايي ساختاري و وابستگي متقابل پيچيده است. امروزه حاصل اين تلفيق به «واقع گرايي ساختاري تعديل يافته» يا «نهادگرايي نوليبرال» معروف است (ـــ نوليبراليسم). كيئن تلاش در تعيين اين مسئله دارد كه چگونه با وجود افول قدرت امريكا نسبت به ژاپن و اروپا از 1945 به اين سو، نظام بين المللي مي تواند در جهت پيكربندي باثبات همكاري تحول يابد. نظريه ي همكاري او بر مطلوبيت كاركردي «رژيم ها»-اصول، قواعد و هنجارهايي كه انتظارات و رفتارهاي دولت ها در يك زمينه ي مشخص حول آن ها به هم مي گرايد-پايه مي گيرد كه به موجب آن، منافع عقلايي و بلندمدت دولت ها در تداوم بخشيدن به همكاري به رغم تغييراتي است كه در توازن قدرت بنيادي پديد مي آيد. به گفته ي كيئن اين گونه رژيم ها اساساً براي برطرف ساختن کاستي بازار سياسي تشکيل مي شوند. رژيم ها با تعيين حدود تعاملات مجاز و غيرمجاز، با يك كاسه كردن تعاملات از طريق پيوند دادن موضوعات به هم كه دولت ها را قادر مي سازد به مجموعه هاي يكپارچه اي از توافقات دست يابند، و با كاستن از ابهامات، هزينه تعاملات بين المللي را پايين مي آورند.
كوتاه سخن، حفظ همكاري نهادين ميان دولت ها به تداوم شرايط چيرگي كه براي پيدايش رژيم ها ضروري است بستگي ندارد. كيئن در گام بعد با بررسي سه موضوع تجارت، نفت و پول، «نظريه ي كاركردي» اصلاح شده ي خودش درباره ي همكاري نهادينه را محك مي زند. او در مي يابد كه افول قدرت امريكا تنها تا حدودي تضعيف رژيم ها در اين سه حوزه را توضيح مي دهد. حتي پس از 1970 كه به اعتقاد خودش سالي بود که ايالات متحده از چيرگي افتاد كشورهاي پيشرفته ي صنعتي همچنان كوشيده اند سياست هاي خودشان را در زمينه ي اقتصاد سياسي جهان با يكديگر هماهنگ سازند. جهان به سياست هاي همسايه لخت كن دهه ي 1930 واپس نرفته و تجارت بين الملل فداي اردوگاه هاي انعطاف ناپذير موجود در اروپا، امريكا و آسيا نشده است.
بدين ترتيب، مسير فكري كيئن براي پاسخ گويي به پرسشي كه از اوايل دهه ي 1960 در پس ذهنش وجود داشته از چالش مستقيم با واقع گرايي دور شده و به تلاش براي منظور ساختن تأكيد اين مكتب بر اهميت قدرت و نفع شخصي در تبيين رفتار دولتها نزديك شده است. پاسخ او چنين است: آري، قدرت و نفع شخصي هم اهميت دارند ولي نويسندگاني چون والتس، گيلپين و ساير واقع گرايان ساختاري درباره ي ميزان اقتدارگريزبودن نظام بين الملل اغراق مي كنند (ـــ اقتدارگريزي). نظام بين الملل اقتدارگريز نيست. با اين كه در سطح بين المللي سلسله مراتب رسمي و قانوني اي از اقتدار وجود ندارد ولي عناصر غيررسمي اداره گري به صورت رژيم ها و «نهادها»، «مجموعه هاي به هم مرتبطي از قواعد و هنجارها كه در مكان و زمان قابل تشخيص اند» وجود دارد (keohane 1988:383). اين عناصر به دولت ها كمك مي كنند تا بر مشكلات اقدام دستجمعي و كاستي هاي بازار فائق آيند. در روابط بين الملل، هزينه تعاملات زياد و حقوق مالكيت اغلب به درستي تعريف نشده است. دولت ها چون از خلف وعده ديگران مي ترسند يا قادر به زير نظر داشتن رفتار ديگران نيستند نمي توانند به همكاري با هم بپردازند. نهادها مي توانند كمك زيادي به فائق آمدن بر اين مشكلات كنند. آن ها با فراهم ساختن اطلاعات مربوط به ترجيحات، نيات و رفتار ديگران، اين امكان را فراهم مي سازند كه اصل عمل به مثل شكل مؤثرتري به اجرا گذاشته شود و بدين ترتيب، به دولت ها اجازه مي دهند تا به مرز پاره تويي نزديك تر شوند. نهادها با دگرگون ساختن محيط سيستمي، تغيير راهبردهاي دولت ها را تسهيل مي كنند به نحوي كه دولت هاي عقلايي خودپرست مي توانند در گذر زمان به همكاري با يكديگر ادامه دهند.
از زمان انتشار كتاب پس از چيرگي، كيئن همچنان شاخ و برگ بيش تري به برنامه پژوهشي نوليبرال خودش داده و از آن براي تحليل تصميم گيري در جامعه اروپا و توازن بالقوه موجود براي همكاري بيش تر در زمينه ايجاد رژيم هاي زيست محيطي بهره گرفته است (به ويژه نك: keohane and Hoffmann 1991:keohane and ostrom 1995). امروزه او سرگرم بررسي نقش عوامل سياسي داخلي در تبيين تفاوت رعايت توافقات ين المللي توسط دولت ها (و تغيير پاي بندي دولت ها خاصي در گذر زمان) است. وي در پس از چيرگي گفته بود كه نظريه سيستمي خودش درباره ي همكاري بين المللي بايد با نوعي نظريه يادگيري در داخل دولت ها تكميل شود. مي توان انتظار داشت كه مرحله ي بعدي پژوهش كيئن، پركردن اين خلأ مهم در نوشته ها باشد.
در برابر آثار كيئن واكنش انتقادي يكدستي صورت نگرفته است. از يك سو، بي گمان او چهره ي محوري الهام بخش نسل كاملي از دانشجويان تحصيلات تكميلي براي بررسي «رژيم ها» در طيف گسترده اي از زمينه ها در روابط بين الملل بوده است. او چارچوبي نظري و مجموعه فرضيه هايي را در انداخته است كه ديگران از آن ها براي گسترش بُرد تجربي نظريه ي روابط بين الملل در حوزه ي فرعي اقتصاد سياست بين الملل، كه اكنون در كليت رشته روابط بين الملل در حال شكوفايي است، استفاده كرده اند. با اين حال، هنوز روشن نيست كه آيا تلاش او براي «نوسازي» سنت ليبرالي و زدودن پيوند سنتي آن با «آرمان گرايي» كامياب خواهد شد يا نه. كيئن در تلاش براي به دست آوردن نوعي برنامه پژوهش بافت باورانه براي نوليبرال ها از هر دو سو آماج انتقاداتي قرار گرفته است.
نخست، بسياري از واقع گرايان هنوز معتقدند نهادها به راستي به اندازه اي كه كيئن مي پندارد اهميت ندارد. براي نمونه، به گفته ي جوزف گريكو حتي اگر وجود «رژيم ها» موجب تسهيل جست و جوي دستاوردهاي مطلق حاصل از همكاري شود باز دولت ها همچنان به گفته ي خودش «در پي پيشينه ساختن دستاوردهاي نسبي» خواهند بود. همان گونه كه او مي گويد:
دولتي كه نگران دستاوردهاي نسبي باشد حتي اگر مطمئن باشد كه شركايش به ترتيبات مشترك پاي بند خواهند ماند ممكن است از همكاري شانه خالي كند. در واقع، اگر دولتي معتقد باشد كه ترتيبات پيشنهادي براي همه ي طرف ها دستاوردهاي مطلقي به بار خواهد آورد ولي در عين حال دستاوردهايي نيز به نفع شركايش پديد خواهد آورد. در اين صورت هرچه اطمينان بيش تري در مورد پاي بندي شركايش به شرايط آن ترتيبات داشته باشد تنها بر نگراني اش از بابت دستاوردهاي نسبي افزوده مي شود.(Grieco 1995:161)
در زمينه هاي خاص چه چيزي براي دولت ها بيش ترين اهميت را دارد؟ آيا جست و جوي دستاوردهاي مطلقي كه كاستي هاي بازار سياسي مي تواند دستيابي به آن ها را به خطر اندازد؟ يا اين كه دولت ها به همان اندازه نگران توزيع دستاوردهاي حاصل از همكاري در ميان اعضاي رژيم هستند؟ جان ميرشايمر در نقد زنده اي درباره ي نهادگرايي نوليبرالي نوشته است مي گويد كيئن و حاميانش هنوز نظريه هاي واقع گرايانه جنگ و صلح را پشت سر نگذاشته و نتوانسته اند اهميت قاطع نهادها در كاهش احتمال وقوع جنگ در ميان دولت ها را ثابت كنند (نك: Mearsheimer 1994/5).
كيئن از سوي برخي ز ليبرال ها و «نظريه پردازان انتقادي»(ـــ نظريه انتقادي) فعال در زمينه ي بررسي روابط بين الملل هدف انواع ديگري از انتقادات قرار گرفته است. از جمله ريچارد ليور از فراهم آمدن اقتصاد سياسي بين الملل بر محور نظريه ي ثبات مبتني بر چيرگي، تحليل رژيم ها، و مدل هاي انتخاب عقلايي درباره ي رفتار دولت ها انتقاد كرده و آن را نوعي درهم پيچيدگي به جاي تكامل خوانده است (نك: Leaver 1994). ديويد لانگ هم ضمن درخواست تعطيل شدن «مكتب هاروارد» مي گويد پروژه ي كيئن ليبراليسم را از وجه نقادانه اي كه به منزله ي پروژه اي رهايي بخش به نفع افراد دارد محروم مي سازد. بدين ترتيب پروژه كيئن كه سعي در پل زدن بين واقع گرايان و ليبرال ها دارد تا حدودي از خرسند ساختن گروه نخست ناكام مانده و گروه دوم را نيز به خشم آورده است. ولي اين شايد سرنوشت محتوم همه كساني باشد كه سعي در پل زدن در «رشته تقسيم شده اي» دارند كه در آن بحث بر سر رسايي و نارسايي «بُن نگره هاي» مختلف اساساً مباحثه اي هنجاري است و نه تجربي.
ـــ استرنج؛ روگي؛ والتس؛ ونت؛ هاس

مهم ترين آثار كيئن

-1972 Transnational Relations and World Politics (with Joseph Nye),Cambridge,Masachusette,Harvard University Press.
-1977 power and Interdependence:World Politics in Transition(with Joseph s.Nye),Boston,Little,Brown.
-1984 After Hegemony:Cooperation and Discord in the World Political Economy,Princeton,New jersey,Princeton University Press.
-1980 The theory of hegemonic stability and changes in internationl economic regimes,1967-1977,in Ole R.Holsti, Randolph,M.Siverson and Alexander L.George (eds),Change in the International System,Boulder,Colorado,Westview Press,131-62.
-1986 Realism,neorealism and the study of World Politics,in Robert O.keohane (ed),Neorealism and its Critics,New York,Columbia University Press,1-26.
-1986 Theory of World politics:Stuctural realism and beyond,in Robert O,keohane (ed),
Neorealism and its Critics,New York,Columbia University Press, 158-203.
-1987 Power and interdependence revisited,International Organisation 41:725-53 (with Joseph Nye).
-1988 International institutions,:two approaches,International Studies Quarterly 32.
-1989a A Personal intelectual history,in Joseph kruzel and James N.Rosenau (eds),Journeys Throught World Policts:Autobiographical Reflections of Thirty-Four Academic Travellers,Lexington,Massachusetts,Lexington Books,403-15.
-1989b International Institutions and Sate power:Essays in International Relations Theory,Boulder,Colorado,Westview Press.
-1990 International liberalism reconsidered,in John Dunn(ed),The Economic Limits of Modern Politics,Cambridge,Cambridge University press,165-95.
-1991 The New European Community:Decisionmaking and Institutional Change (CO-editor with Stanley Hoffmann),Boulder,Colorado,Westview Press.
-1993 After the Cold War:International Institutions and State Strategies in Europe,1989-1991.
(co-editor with Stanley Hoffmann),Cambridge,Massachusetts,Harvard University Press.
-1993 Institutional theory and the realist challenger after the Cold War,in David A.Baldwin (ed),Neorealism and Neoliberalism,New York,Columbia University Press,269-300.
-1995 Local Commons and Global Interdependence:Heterogencity and Coorporation in Two Domains,(co-editor with Elinor Ostrom),London,Sage.
-1996 Internationalization and Domestic Politics (with Helen Milner),New York,Cambridge University Press.


-1993 Baldwin,David A (ed),Neoliberalism and Neorealism,New York,Columbia University Press
-1996 Crawford,Rober M.Regim Theory in the Post-Cold War World:Rethinking the Neoliberal Approach to International Relation,Aldershot,England,Dartmout.
-1995 Grieco,Joseph M.Anarchy and the limits or cooperation: A realist critique of the newest liberal institutionalism,in Charles W.kegley (ed),Controversies in International Relations Theory:Realism and the Neoliberal Challenge,New York,st Martin' s Press.
-1989 Halliday,Fred,Theorizing the internatioanl Economy and society 18:346-58.
-1986 Kratochwil,Freidrich and Ruggie,John Gerard,International organization:a state of the art on an art of the state,International Organizationa 40:753-75.
- 1994 Leaver,Richard,International Political Economy and the Changing World order:
evolution or involution? in R.Stubbs and G.Underhill (eds),Political Economy and the Changing World Order,London,Macmillan,130-41.
-1984 Little,Richard,Power and interdependence:a realist critique,in R.J.Barry Jones and peter Willetts (eds),Interdependence on Trial:Studies in the Theory and Reality of Contemporary Interdependence,London,pinter, 111-29.
-1984 Long,David,The Harvard school of liberal international theory:a case for closure,Millennium Journal of International studies 24:489-505.
-1994/5 Mearsheimer,John,The false promise of international institution,International security 19:5-49.
-1979 Michalak Jr,Stanley,Theoreitical perspectives for understanding international interdependence,World Politics 32
-1988 Nye,Joseph S,Neorealism and neoliberalism,World Politics 40L235-51.
-1997 Suhr,Michael,Robert keohanlae-a contemporary calssic,in Iver B.Neumann and Ole Waever (eds),The Future of International Relations:Masters in the Making,London,Routledg.
مارتين گريفيتس

منبع مقاله :
گريفيتس، مارتين؛ (1388)، دانشنامه روابط بين الملل و سياست جهان، ترجمه ي عليرضا طيب، تهران: نشر ني، چاپ دوم1390